سفارش تبلیغ
صبا ویژن






























اتحادیه امید

محرمانه                                     

برنامه ریزی مان نقصی نداشت.خیلی حساب شده عمل کرده بودیم همیشه هم موفق می شدیم!امااین بارمحاسباتمان درست ازآب درنیامد.باتمام وجوداحساس کردم که حساب وکتاب های بشری نمی تواند همیشه صددرصدوبی عیب ونقص باشد. گاهی حکمت،چیزی دیگری است.

چندبارازهمین روش استفاده کرده بودیم.پیشنهادخودایشان بود.برای این که حرفهای مردم رامستقیم وبی واسطه بشنود درلباس مبدل وظاهری متفاوت باگروه فیلمبرداری همراه می شد.هیچ کس شک نمی کرداصلاً کسی فکرش راهم نمی کرد که بالاترین شخصیت مملکت کنارش بنشیند ودردودل هایش راباحوصله گوش دهد.آقامعتقدبودشایددر دیدارهای رسمی عده ای به دلیل جایگاه ایشان دربیان دردهایشان دچارحیاورودربایستی شوند، اماحضورمخفیانه،این حسن را داشت که همه بی پرده نظرات وخواسته های خودرابیان می کردند.به بعضی ازخانواده های شهدای بندرعباس سر می زدیم ومحاصبه می کردیم آنها هم حرف دلشان رابه راحتی بیان می کردند بدون آن که بدانند یکی از افرادحاضردر آن جمع،رهبرومرجع تقلیدشان است .شگرد خوبی بود .اصول حفاظتی را با کمال دقت رعایت می کردیم تا کسی بویی نبرد .اما آن روز همه چیز برخلاف محاسبات ما شکل گرفته بود .خانواده شهیدی با نی های خشک ،خانه ای کپری به عنوان سرپناه برای خود ساخته بود.مادر شهید پیرزنی تکیده ورنجور بود.وقتی وارد شدیم از برخی رفتارها حدس زدیم که گویا چیزهایی می دانند.مادر شهید که شروع به صحبت کرد پشیانی مان خیس عرق شد .خشکمان زده بود .همه چیز لو رفته بود .

اودر میان جمع سراغ آقا را می گرفت.خیلی برای ما گران تمام شده.آبروی حفاظتی مان در خطر بود !باید راه خروج خبرراشناسایی می کردیم تا دیگر از این اتفاق ها نیفتد.

پیرزن اما خودش اعتراف کرد.کار پسرش بود .در تاریکی شب بی آنکه کسی بویی ببرد خبر را به اورسانده بود.آن چه بیشتر آتشمان زد پیغام او بود که گفت :به آقا بگویید این قدر از خدا طلب شهادت نکند .خیلی کارها است که او باید انجام بدهد...

حالمان گرفته شد.برای روح آن شهید بزرگوار فاتحه ای خواندیم ورفتیم .                                                                حمید مشتاقی نیا


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 1:18 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |