سفارش تبلیغ
صبا ویژن






























اتحادیه امید

 

1- اگر کسی در این ماه  یک آیه قرآن بخواند، ثواب یک ختم قرآن برای او می‌نویسند.

2- نَفَس‌های انسان در این ماه عبادت است. هریک از نَفَس‌های او، ثواب یک سبحان الله دارد.

3-خواب روزه‌دار را در این ماه عبادت می‌نویسند.

4- ثواب کارهای واجبی که در این ماه انجام می گیرد، هفتاد برابر ثواب روزهای دیگر می‌نویسند.

پس قدراین ماه عزیز را بدانید و به خودتان رحم کنید. التماس دعا

والسلامُ علیکم وَ رحمه اللهِ و برکاته

از سخنان استاد علی اکبرتهرانی


نوشته شده در جمعه 91/5/6ساعت 5:38 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

استادوشاگرد

استادسرکلاس گفت کسی خدارودیده؟..همه گفتند نه!

استادگفت کسی صدای خداروشنیده؟..همه گفتند نه!

استادگفت کسی خدارولمس کرده؟..همه گفتند نه!

استادگفت پس خداوجودنداره،یکی ازدانشجویان بلندشد.گفت..

کسی عقل استادودیده؟..همه گفتند نه!

کسی صدای عقل استادوشنیده؟..همه گفتند نه!

کسی عقل استادولمس کرده؟..همه گفتند نه!

دانشجو گفت پس استادعقل نداره!!!!!!!!

 




داستان کوتاه کوتاه از دو مرد در بیمارستانی رو به بهشت

نوع داستان : کوتاه و مختصر ، پند آموز و احساسی

در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد. و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند. از همسر ... خانواده و ...

هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه می گرفت.

این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن به منظره ی بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور که مرد در کنار پنجره این جزییات را توصیف می کرد هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد.

روزها و هفته ها سپری شد.

** داستان کوتاه عاشقانه **

یک روز صبح ... پرستاری که برای شستشوی آنها آب می آورد جسم بی جان مرد را کنار پنجره دید که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود. پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند. مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد.

آن مرد به آرامی و با درد بسیار ... خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.

در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و با حیرت پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی برای او توصیف کند؟ پرستار پاسخ داد: "شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را ببیند


نوشته شده در سه شنبه 91/5/3ساعت 12:35 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد .

 

به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن.

 

مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک 5 ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند…

 

ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.

 

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید .

 

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟

 

مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم، امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند


نوشته شده در سه شنبه 91/5/3ساعت 12:34 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

محرمانه                                     

برنامه ریزی مان نقصی نداشت.خیلی حساب شده عمل کرده بودیم همیشه هم موفق می شدیم!امااین بارمحاسباتمان درست ازآب درنیامد.باتمام وجوداحساس کردم که حساب وکتاب های بشری نمی تواند همیشه صددرصدوبی عیب ونقص باشد. گاهی حکمت،چیزی دیگری است.

چندبارازهمین روش استفاده کرده بودیم.پیشنهادخودایشان بود.برای این که حرفهای مردم رامستقیم وبی واسطه بشنود درلباس مبدل وظاهری متفاوت باگروه فیلمبرداری همراه می شد.هیچ کس شک نمی کرداصلاً کسی فکرش راهم نمی کرد که بالاترین شخصیت مملکت کنارش بنشیند ودردودل هایش راباحوصله گوش دهد.آقامعتقدبودشایددر دیدارهای رسمی عده ای به دلیل جایگاه ایشان دربیان دردهایشان دچارحیاورودربایستی شوند، اماحضورمخفیانه،این حسن را داشت که همه بی پرده نظرات وخواسته های خودرابیان می کردند.به بعضی ازخانواده های شهدای بندرعباس سر می زدیم ومحاصبه می کردیم آنها هم حرف دلشان رابه راحتی بیان می کردند بدون آن که بدانند یکی از افرادحاضردر آن جمع،رهبرومرجع تقلیدشان است .شگرد خوبی بود .اصول حفاظتی را با کمال دقت رعایت می کردیم تا کسی بویی نبرد .اما آن روز همه چیز برخلاف محاسبات ما شکل گرفته بود .خانواده شهیدی با نی های خشک ،خانه ای کپری به عنوان سرپناه برای خود ساخته بود.مادر شهید پیرزنی تکیده ورنجور بود.وقتی وارد شدیم از برخی رفتارها حدس زدیم که گویا چیزهایی می دانند.مادر شهید که شروع به صحبت کرد پشیانی مان خیس عرق شد .خشکمان زده بود .همه چیز لو رفته بود .

اودر میان جمع سراغ آقا را می گرفت.خیلی برای ما گران تمام شده.آبروی حفاظتی مان در خطر بود !باید راه خروج خبرراشناسایی می کردیم تا دیگر از این اتفاق ها نیفتد.

پیرزن اما خودش اعتراف کرد.کار پسرش بود .در تاریکی شب بی آنکه کسی بویی ببرد خبر را به اورسانده بود.آن چه بیشتر آتشمان زد پیغام او بود که گفت :به آقا بگویید این قدر از خدا طلب شهادت نکند .خیلی کارها است که او باید انجام بدهد...

حالمان گرفته شد.برای روح آن شهید بزرگوار فاتحه ای خواندیم ورفتیم .                                                                حمید مشتاقی نیا


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 1:18 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

 

 

نم نم آفتاب (داستان های کوتاه از زندگی ره بر )

دل ودلدار

آمریکاست ...آمریکا!شوخی که نیست ؛ابر قدرت دنیاست .از نفوذ سیاسی واقتصادی در کشورهای دنیا که بگذریم بیشترین زراتخانه های تسحیلاتی را در اختیار دارد .

سلاح های عجیب وغریبی ساخته وبمب هایی در اختیار دارد که از راه دور هر نقطه ای را میتواند خاکستر کند .مگر کسی جرأت داردبگوید بالای چشمت ابروست !سازمان ملل هم ازاوحساب می برد.حق وتو دارد وهروقت بخواهد به راحتی دولتی را محکوم میکند .اصلآ حمله نظامی می کند مثل افغانستان ،عراق ،سومالی و.. هیچ سازمان جهانی هم به خودش جرأت نمی دهد آمریکا را محکوم کند .طوری هم تبلیغات می کند که دل آدم برایش میسوزد .اسراییل جانش! را نمی بینید که به راحتی هر جنایتی دلش خواست انجام داده؟مگر کسی اعتراض کرد ؟با پول .زور و...برای خودش متحد درست می کند.... .                                                                                            

آمریکاست دیگر،با اوکه نمی توان شوخی کرد.حالا درست است با هم دعوا داریم ،اما این روزها اوضاع فرق کرده ،دیگر کار از تهدید وارعاب گذشته وآمده پشت مرزها ودارد چنگ ودندان نشان می دهد .

فکر میکنید همه ی این ناوگان ها وموشک ها و...فقط به خاطر عراق وافغانستان است؟آنها ایران را نشانه رفته اند .مارا دور زده اند.مگر تحلیل های سران کشورهای غربی را نمی بینید ؟دارند جنگ جهنمی راپیش بینی می کنند .حالا متحد ما کدام کشور است؟اصلاً می توان روی این همسایه های همیشه تسلیم !حسابی باز کرد؟

بد نیست چشمکی !چراغ سبزی،چیزی نشان بدهیم .خلاصه یعنی این که ما هم بعله ...اهل جنگ نیستیم .سازش که نه ولی خوب ...می سازیم باهم ... .

سیاست یعنی همین .بعضی وقت ها مقداری کرنش بد نیست .نمی شود با همه دنیا طرف


شد.پارچه سفید را برای همین مواقع ساخته اند !...

فایده ای نداشت.سخنرانی ایشان کوبنده ترازهمیشه بود.انگارنه انگارکه آمریکادرچندقدمی ماست.بعدازآن درجلسه ای با آرامش خیال فرمودند ما روی خداحساب بازکرده ایم .به خدا اطمینان واعتماد داریم .این جورنیست که ندانیم آمریکاراهم هر روز داریم می بینیم .وحشی بودن اینها را می فهمیم ؛اما ما به خدا اعتماد کردیم ودل در گرو او قرار داده ایم .                                  بر گرفته از نوشته سید حمید مشتاقی نیا


نوشته شده در سه شنبه 90/7/26ساعت 2:1 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

 

 

شیطان از بعضى کارها خوش حال مى شود و از بعضى کارهاى دیگر ناراحت . از بعضى کارها آن قدر ناراحت مى شود که جز گریه کار دیگرى از دست او ساخته نیست . آن ملعون در چند جا گریه مى کند. از جمله 
1. وقتى مؤمنى ، مؤمن دیگر را ملاقات نماید و بر او سلام کند.
این جا ابلیس از ناراحتى گریه مى کند و مى گوید: واى بر من ، این دو نفر از هم جدا نمى گردند، مگر این که خداوند هر دو را مى آمرزد و داخل بهشت مى نماید و زحمات من در گمراهى آنان از بین مى رود. در تاریخ آمده : اول کسى که سلام کرد و شیطان را به گریه انداخت ، حضرت آدم علیه السلام بود. وقتى خدا روح در او دمید به ملائکه سلام کرد و آنها هم جواب او را دادند. خداوند به او خطاب نمود که : این سنتى شد در میان فرزندان تو تا روز قیامت . شیطان از این کار گریه کرد.
(233)
2. وقتى کسى براى رضاى خدا ازدواج کند.
و با عیال حلال و شرعى خود، هم بستر شود و سپس غسل کند. شیطان از ناراحتى گریه مى کند و مى گوید: واى بر من ، این بنده براى رضاى خدا و بقاى نسل خود و براى فراوانى
((لا اله الا الله )) گویان ، با عیال خود نزدیکى کرد و بعد از آن غسل نمود و خود را پاک و پاکیزه کرد، دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزید و از گناهان آنان درگذشت . (اول کسى که غسل کرد و شیطان را به گریه انداخت ، حضرت آدم علیه السلام بود.) وقتى او به زمین آمد با همسر خود، هم بستر شد و غسل نمود.(234)
3. وقتى کسى عطسه کند
و بعد از آن بگوید:
((الحمد لله رب العالمین )) شیطان از ناراحتى گریه مى کند. و نیز اول کسى که عطسه کرد و بعد از آن ((الحمد لله )) گفت ، آدم ابوالبشر علیه السلام بود.(235)
4. زید شحام مى گوید، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: وقتى انسان در برابر خداى خود سجده کند و آن را طول دهد. شیطان از ناراحتى فریادش بلند مى شود و به کنارى مى رود، شروع به گریه مى کند و مى گوید: واى بر من ، این بنده خدا چگونه او را اطاعت مى کند و در مقابل او به خاک مى افتد، در حالى که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم


نوشته شده در جمعه 90/6/25ساعت 8:33 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |


یاد دارم در غروبی سرد سرد!
یاد دارم در غروبی سرد سرد
میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد : کهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی زد و بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت : آقا سفره خالی میخرید ؟


نوشته شده در جمعه 90/6/25ساعت 8:25 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

منتظر تو ؟چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی !عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت.چه کودکانه سپردیم دل به قصه قسمت !چه بی خیال نشستیم چه کوششی ؟چه وفایی؟فقط نشسته وگفتیم :خدا کند توبیایی. 

آقا جان سلام .سلام امید زندگی ام سلام ...

آقاجان جمعه ها در پس هم گذشت غروب ها گذشت ما منتظر تو نشسته اییم اما تو نیامدی . چشم ما در انتظارت مانند کویری است که منتظردریا هستیم .

ای امام حق ای امام عدالت و ای امام عشق....دست ما  رابگیر دلمان میخواهد وقتی آمدی ما در سپاه  عدالت ومعنویت تو باشیم .آقا جان اینجا همه تشنه اند تشنه ی عدالت .تشنه ی 

آمدنت ...همه انگار احساس انتظارمان شکوفا شده است  .همه میدانیم ظهور شما طلوع زیبایی در این دنیاست  ای کاش از پس غروبی که در آن نهان شده اید طلوع زیبایتان بیدارمان کند از

ابن خواب  طولانی انتظار

ای کاش با وفاتر باشیم تا مرحمی بشه برای دل پر درد تون . 


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 11:14 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

تا کی به عشق آمدنت ماه بشکند ؟!....

تا کی به پای آمدنت راه بشکند ؟!....

این شیشه ی میان من وتو چیست؟

حرفی بزن که فاصله ناگاه بشکند .

کاری نکن  که با همه ی بی قراریش

دریا به پای ماهی گمراه بشکند

پر باز کن عقاب طلایی که این قفس

باید وباره در شب جانکاه بشکند

گم میشود قبیله ی تصویر مااگر

آیینه از رها شدن آه بشکند

امشب به عشق دیدن تو در برابرت

می خواهد آسمان که به دلخواه بشکند

خیلی عجیب نیست اگر با نگاه تو

پشت زمانه زیر پر کاه بشکند

شعر از اکرم باقری

 

 


نوشته شده در یکشنبه 90/4/26ساعت 11:5 صبح توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

با سلام حضور دوستان گرامی

ما اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی  دانش اموزی یکی از شهرهای مازندران هستیم قصد داریم به لطف خدا از این به بعد چکیده ای از موضوعات مطرح شده در خیمه های معرفت خود را به استحضار سایر دوستان برسانیم. البته در کنار این مباحث از نظرات سازتده دوستان نیز استفاده خواهیم کرد.

اسم وبلاگمون را برای این گذاشتیم اتحادیه امید همسایگان جنگل . چون ما فرزندانی از دیار سرسبز شمالیم و هیچ گاه با دیدن سرسبزی امید را از دست نخواهیم داد امید آمدن منجی از تبار نور و روشنایی.

امروز 12/8/88 بحث خیمه معرفت ما عواقب شوم و اسفبار بدحجابی و بی حجابی بود

عواقب شوم و اسفبار بی حجابی و بدحجابی

1- زن بدحجاب به شوهرش خیانت می کند

2- زن بدحجاب برقلب شوهرش تسلط ندارد

3- زن بدحجاب و بی حجاب در تحصیل علم واقعی و کارآمد ناکام است.

5- زن بدحجاب و بی تقوا فاقد شخصیت حقیقی و انسانی است.

 زن بدحجاب از دیدگاه حضرت امام (ره)

از جنایت های بزرگی که به ملت ما شد ....بانوان ما را ملعبه کردند.بانوان ما را مثل عروسک ها کردند، این ها می خواستند زن را مثل شئی مثل یک متاع به این دست و ان دست بگذارند زن ها باید تقوا داشته باشند

زن  بدحجاب از دیدگاه رهبر معظم انقلاب

آیا جنایتی از این بزرگتر نسبت به زن هست که زن را با آرایش ، مد و جلوه گری زیور آلات سرگرم کنند و او را به عنوان یک ابزار و وسیله استفاده کنند.

********************************************************

با اتحادیه امید در انتظار آمدن یار یکبار دیگر ددمنشی رژیم منحوس و غیر قانونی اسرائیل را محکوم می کنیم و همه با هم در روز 13 آبان همپای ملت غیور ایران به خیابانها امده و یکصدا و یکدل می گوئیم

مرگ برآمریکا    مرگ براسرائیل


نوشته شده در سه شنبه 88/8/12ساعت 6:42 عصر توسط همسایگان جنگل| نظرات ( ) |

<      1   2   3      >